دو قند عسل

ماهی پر دغدغه

تیرماه همیشه برای من و آقای پدر یه ماه پر از اتفاق ، پر از بالا و پایین بوده و هست، تیرماه ازدواج کردیم، تیرماه خداوند اولین فرزندمون رو به ما هدیه داد ، تیرماه اسباب کشی کردیم و ... حالا شرح حال تیرماه امسال: آقا بردیا یه دونه ی کوچیک رو صورتش بود که در اثر یه پشه گزیدگی ساده بوجود اومده بود مامانی طاقتش تموم شده بود که چرا این دونه نمیره  با دستش اونو کند که کاش این کارو نکرده بود، آخه جای دونه که نرفت هیچ، جاش به صورت یه دونه ی قرمز آویزون موند! هر روزم این دونه بزرگتر می شد دیگه این آخریا شبیه خال گوشتی شده بود، تا اینکه دست بردیا خرد بهش و افتاد... چشمتون روز بد نبینه که از جای اون دونه مدام خون میومد هرچی صبر کردی...
10 مرداد 1391

اسباب کشی نصفه نیمه!

بعد از یه شب بیداری تا 5 صبح (البته بعد از خواب کردن بردیا و انجام مراسم نازی کردن دانیال) موفق شدم که از وبلاگ قبلی دانیال به نی نی وبلاگ اسباب کشی کنم ولی نمی دونم با اینکه تمام مطالب رو انتقال دادم چرا از لحاظ زمان بندی همه چیز ریخته به هم و خیلی از عکسها نمیاد، فکر کنم اگه بخوام معطل یاد گرفتن درست کردن تاریخ مطالب قبلی بمونم دیگه دانیال و بردیا بزرگ شده باشند  تازه همین الانم 9 ماه تاخیر دارم برای نوشتن خاطرات تولد بردیا و صد البته خاطرات داداش بزرگه بودنه دانیال آخه بچه های من بزرگ کردن هر یکی شون اندازه ی ده تا بچه کار داره! خودمم باورم نمیشه که چطور این مدت گذشته و من که اینقدر منتظر تولد بردیا بودم تا بیام و عکساشو بذارم این ...
8 مرداد 1391

اسباب کشی

پسرای گلم، مامان داره اسباب کشی می کنه از بلاگفا به نی نی وبلاگ! امیدوارم بعدا پشیمون نشم و این دو قند عسل به من فرصت انتقال کامل رو بدن     ...
8 مرداد 1391

سه پلشت

تا حالا شنیدین که میگن سه پلشت آید و زن زاید و مهمان حبیب از در آید وصف حال این روزای منه ...   برای بابایی  بعد از هزار و یک دردسر و با عرض معذرت بند پ   نوبت م آر آی گرفتیم و فهمیدیم که دیسک مهره ی پنجمش پاره شده و باید عمل کنه، حالا بگذریم که وسط مدرسه هاست و نه من میتونم  ببرمش شیراز و تهران و خلاصه پیش  یه دکتر خوب و نه دانی می تونه درس و مدرسه شو ول کنه و با ما بیاد...  از طرفی کلی  مهمون تو این چند روزا داشتم که خودمم دارم دیسک کمر می گیرم حتی وقت نمی کنم ظرفارو بشورم  فقط در حد این که غذایی درست کنم و  با عجله از این دکتر به اون دکتر بریم و آخر وقت هم درسای ...
7 مرداد 1391

بازگشت

سلام، بعد از چند ماه بسيار سخت و طاقت فرسا و البته در عين حال شيرين دوباره برگشتم، با دو گل پسر كه يكي روزهاي پاياني كلاس دوم را مي گذروند آقا دانيال و ديگري پسرك كوچكم برديا كه كمتر از يك هفته ي ديگر شش ماهش تموم مي شود، الانم تو بغلمه و داره غرغر ميكنه و دست و پا مي زنه . حالا به علل اين تاخير مي پردازيم : سؤال: چرا مامان اين دو قند عسل در نوشتن خاطرات اين چند ماه تعلل كرد؟ به دليل گريه هاي مكرر آقا برديا و شب بيداريهاي مامان نغمه و نداشتن اعصاب به دليل خراب بودن كامپيوتر و تنبلي بابايي در درست نمودن آن به دليل درس و مشق آقا دانيال و ندانستن چگونه روز و  شب شدن و هزاراو يك دليل ديگه ... كه در فرصتي مناسب به آنها مي پردازم ...
3 ارديبهشت 1391

یک روز دل انگیز پاییزی

خیلی وقته که سراغ کامپیوتر نیومدم، خيلي وقته حتي خودمو تو آينه نگاه نكردم، آخه اين روزا سرم خيلي شلوغه ... ني ني كوچولوي عزيز ما هفتم آبان ساعت ده و بيست دقيقه صبح به دنيا اومد و زندگي ما سه تا رو شيرين تر كرد. خدارو هزار مرتبه شكر   خاطراتي كه گذشت و ننوشتم رو حتما در يك فرصت مناسب مي نويسم. آخه گل پسر ما از اون دسته ني ني هايي نيست كه تو تلويزيزون نشون ميده مادر و پدر عاشقونه اونو بغل ميكنن و ميارن خونه و اونم مثل يه عروسك همه ش خوابه ... بله ني ني ما از جنس ني ني هاي نا آرومه كه شب تا صبح نمي خوابن و مامانش ديگه احتياجي به رژيم گرفتن نداره ... خب زياد ديگه غر غر نكنم ايشالله كه خدا نگهدارشون باشه فعلا يه دونه عكس از برديا ...
24 آذر 1390

مادرانه

پریشب که تلویزیون عید فطر رو اعلام کرد من و بابای دانیال تصمیم گرفتیم که آقا دانیال و پسرخاله اش پارسا رو ببریم پارک تا دلی از عزا در بیارن، وقتی تلویزیون عید فطر رو اعلام کرد برعکس همیشه که خوشحال میشدم ایندفعه دلم پر از غصه شد و اشکام سرازیر چون تو ی این یک  ماه رمضون دلمون واقعا خون شده بود، آ خه چند روز مونده به ماه رمضون عموی کوچیکم ابراهیم و پسر ۹ ساله ش آرمان و همسرش که هفت ماهه باردار بود، در راه برگشت از شیراز ماشینشون رو چپ کردند و افتاد اتفاقی که نباید میفتاد... عمو ی عزیزم بیهوش شد و پسرش در همون صحنه ی تصادف از بین رفت... همسر عمو و نی نی کوچولوی تو دلش سالم موندند. اول...
10 شهريور 1390

خدا لعنتت کنه آبله مرغون ...

روزهای کسل کننده ای رو میگذرونیم همه چی از جمعه روزی شروع شد که فهمیدیم سمیرا خانوم آبجی بزرگه که البته خیلی هم بزرگ تر از مامان دانیال نیست ( فقط یک سال و اندی) مبتلا به بیماری ملعون آبله مرغان شده ، از اون موقع تا حالا بابا و مامانم و آبجی ها رو و یکی یکدونه داداشم رو ندیدم ، چون سمیرا خانوم با مامانم اینا هم رفت و آمد داشت و بعد از دوران نقاهت خودش، آقا پارسا پسر گلش دچار این بیماری شد و گوش شیطون کر اونم به لطف خدا خوبه، حالا یک هفته ای هست که منتظریم که اگر کس دیگه ای نگرفت دیدارها را با مامان جونیا تازه کنیم.  تو این چهل روز من و دانی و بابایی و صد البته نی نی کوچولو سعی کردیم سر خودمون رو به طرق مختلف گرم کنیم، آقا دانیال کل...
5 تير 1390

آموزش دوچرخه سواری " صد در صد تضمینی "

اولین باری که فهمیدم دانیال رو مثل یه مرغ کارخونه ای بار آوردم زمانی بود که منزل برادر شوهرم در داراب بودیم، اونها تازه از کربلا آمده بودند و به همین مناسبت در منزلشان جشن بود، همین تابستان پارسال... توی حیاط همه ی بچه های ۳ و ۴ ساله ی فسقلی سوار دوچرخه بودند اونم دوچرخه ی بزرگ اما دانیال من هنوز بلد نبود با دوچرخه ی شماره ۱۶ بدون پایه کمکی هم دوچرخه سواری کند! تو دلم از پارسال تا حالا در حال حرص خوردن بودم اما وقتش رو نداشتم تا به دانیال دوچرخه سواری یاد بدهم، تا اینکه امسال یعنی تو همین چند روزی که از تعطیلات میگذره تصمیم گرفتم مرغ کارخونه ایم رو تبدیل به مرغ محلی پر قدرت کنم  بنابراین چرخ کمکی دوچرخه ی دانیال رو باز کردیم و اونو به پ...
7 خرداد 1390

جشن با سوادی

  آقا دانیال عزیز ما، با موفقیت کلاس اولش رو به پایان رسوند. ۲۱ اردیبهشت جشن با سوادی براشون گرفتن و اونارو به تالار سیمرغ بردند و بعد از ناهار بهشون هواپیما جایزه دادند. اما اجازه ندادند مامانا باهاشون برن  تا حداقل چند تا عکس ازشون بگیرن، اما چند تا از عکسهای کلاس اولش رو پایین میذارم تا ببینید. با شروع شدن تعطیلات دانیالی، حوصله ی آقا پسر گل منم همه ش سر میره به همین خاطر، آقا دانیال گل به کلاس نقاشی و زبان میره  ولی بازم خیلی غرغر میکنه. راستی پارسا جون پسرخاله ی دانیال و امیر رضا همسایه مون هم با دانیال به کلاس نقاشی میرن خدا به داد معلمشون برسه! دیگه دارم خیلی مامان میشم، هنوز با یه بچه آدم زیاد حس مادر بودن رو نمیکنه ...
4 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو قند عسل می باشد